Mah E Man

imana.live@live.com iman-ghaffari.blogsky.com

Mah E Man

imana.live@live.com iman-ghaffari.blogsky.com

خاطره ...

*به یاد تاکسی های سر چهارراه(دانش دانش-برو بشین اون تاکسی نارجیه که جلوی اون تاکسی سفیدس که پشتش نوشته ۲۱۹ که دو نفر دیگه هم دارن از گرما توش هلاک میشن)

*به یاد اون پیچ بلوار دانشگاه که تاکسیا با سرعت ۱۲۰ توش میپیچیدن کلی نذر و دعا میکردیم با همون سرعت نرن تو جدول تازه اگه هم اعتراض میکردیم راننده میگفتش:برارم مو راننده ام یا شمون؟

*به یاد بقیه پولت که اینقدر درب و داغون بود که صندوق صدقاتم بهش گیر میداد تازه مگه جرات داشتی اعتراض کنی. دانشجو بودی دیگه حق حرف زدن نداشتی

*به یاد اون الافا و بیکارایی که پیک نیک هر روزشون نشستن رو طاقچه های جلوی در دانشگاه بود(مخصوصا خانم های متین)که وقتی پیاده میشدی چنان نگات میکردن اینگار ارث باباشونو با نوشابه خانواده زرد خوردی

*به یاد حراست دم در که آخرش پسورد عبور از اونارو بعد از ۲ سال یاد نگرفتم

*به یاد محوطه های برادرا و خواهرا که اولی برای خواهرای محترم همچین ضد خواهرانه هم نبود(تازه بهشونم بر میخورد اگه میگفتی)

*به یاد پله های طبقه همکف دانشکده فنی که آخرش نفهمیدیم کدومش از جلو در حراست در نمیادو کدومش به گروه کامپیوتر نزدیک تره

*به یاد اونایی که تا میرسیدی تو گروه کامپیوتر داشتن ۲ تا ۲ تا در مورد درس با هم صحبت میکردن 

*به یاد پنجره در کلاسا که وقتی از توش کلاسو نگاه میردی :

هیچی جز خنده ها و مسخره بازیا و شیطنتای سبحان ، موبایل بازی امیر عرفان ، معرفت و نجابت حسن ظهیری ، طاقچه بالاهای مجتبی صفایی ، شرم و حیای محمد ممبینی ، تفکر کردنای مدیار شجاعی ، گردو خاکها و دعواهای ا.ف ، عکس نگاه کردن های عده کثیری از خانم ها ، جدیت(جدی نگیر) مسعود بداخانیان ، نگرانی امید چیت ساز(در حال باز کردن دم و دستگاه موبایلش) و ... (در مورد خودم چیزی به ذهنم نمیرسه)

هر وقتم که از داخل بیرونو نگاه میکردی :

هیچی جر پله برقی رفتن امید شیرگیر و بالا و پایین پریدنای اکبر نظامی  نمیدیدی 

و به یاد دانشگاه آزاد دزفول با تمام خوبی ها و بدی هاش