*به یاد تاکسی های سر چهارراه(دانش دانش-برو بشین اون تاکسی نارجیه که جلوی اون تاکسی سفیدس که پشتش نوشته ۲۱۹ که دو نفر دیگه هم دارن از گرما توش هلاک میشن)
*به یاد اون پیچ بلوار دانشگاه که تاکسیا با سرعت ۱۲۰ توش میپیچیدن کلی نذر و دعا میکردیم با همون سرعت نرن تو جدول تازه اگه هم اعتراض میکردیم راننده میگفتش:برارم مو راننده ام یا شمون؟
*به یاد بقیه پولت که اینقدر درب و داغون بود که صندوق صدقاتم بهش گیر میداد تازه مگه جرات داشتی اعتراض کنی. دانشجو بودی دیگه حق حرف زدن نداشتی
*به یاد اون الافا و بیکارایی که پیک نیک هر روزشون نشستن رو طاقچه های جلوی در دانشگاه بود(مخصوصا خانم های متین)که وقتی پیاده میشدی چنان نگات میکردن اینگار ارث باباشونو با نوشابه خانواده زرد خوردی
*به یاد حراست دم در که آخرش پسورد عبور از اونارو بعد از ۲ سال یاد نگرفتم
*به یاد محوطه های برادرا و خواهرا که اولی برای خواهرای محترم همچین ضد خواهرانه هم نبود(تازه بهشونم بر میخورد اگه میگفتی)
*به یاد پله های طبقه همکف دانشکده فنی که آخرش نفهمیدیم کدومش از جلو در حراست در نمیادو کدومش به گروه کامپیوتر نزدیک تره
*به یاد اونایی که تا میرسیدی تو گروه کامپیوتر داشتن ۲ تا ۲ تا در مورد درس با هم صحبت میکردن
*به یاد پنجره در کلاسا که وقتی از توش کلاسو نگاه میردی :
هیچی جز خنده ها و مسخره بازیا و شیطنتای سبحان ، موبایل بازی امیر عرفان ، معرفت و نجابت حسن ظهیری ، طاقچه بالاهای مجتبی صفایی ، شرم و حیای محمد ممبینی ، تفکر کردنای مدیار شجاعی ، گردو خاکها و دعواهای ا.ف ، عکس نگاه کردن های عده کثیری از خانم ها ، جدیت(جدی نگیر) مسعود بداخانیان ، نگرانی امید چیت ساز(در حال باز کردن دم و دستگاه موبایلش) و ... (در مورد خودم چیزی به ذهنم نمیرسه)
هر وقتم که از داخل بیرونو نگاه میکردی :
هیچی جر پله برقی رفتن امید شیرگیر و بالا و پایین پریدنای اکبر نظامی نمیدیدی
و به یاد دانشگاه آزاد دزفول با تمام خوبی ها و بدی هاش
داداش زدی تو خط قاطی پلو؟!
خواهر منظورتو از قاطی پلو نفهمیدم
سلام ایمان جون
فهمیدم که زدی تو کار طراحی لوگو واین حرفا
با با بچسب به درسات این کارا فایده نداره
آخرش باید بری خدمات بزنی
ای بابا حسن جون
سلام وبلاگم خوبه ایمان؟ لامسب لینک منم بذار
نمک در نمکدان شوری ندارد که ایزد در بیابانت دهد باز
سلام
منم نمی دونم قاطی پلو چیه شاید با آب پیازیه.
بابا تو هم خودتو ناراحت نکن واسه پات خوب نیست.خا
مواظب خودت باش.
بیا تو بلاگم لوگوتو ببین. خا
خدانگهدار
فقط به یاد هاشم و یه دنیا خوبی هاش
فقط به یاداستادخیراندیش
فقط به یاد مهدی شکوهی فر
وهزار افسوس برای لحظه های شیرینی که ارزان ازدست دادیم.
سلا محمد جان فقط به یاد خودت که همیشه تو قلبمی
اخ ایمان جان دست رو دلم نزار که خونه
پسر عجب دورانی بود
ولی ها لا چی تو این دانشگاه ما همین چند روز پیش یه هفته تموم دنبال حراست یا یه چیزی شبیه اون{دفتر امور فرهنگی} گشتم که بهشون بگم بابا کیفمو زدن ولی بعد یه هفته کن کاش با یه دره بسته که بالاش نوشته بود دفتر امور فرهنگی و حراست مواجه شدم که اونم یه تیکه کاغذ رو درش زده بودن که توش نوشته بود { بر اساس تصمیم هیت شورای دانشجوی که در هشتمین جلسه این شورا در تاریخ ... گرفته شده و بر طبق ...
دفتر امور فرهنگی و حراست این دانشکده تا اطلاع ثانوی تعطیل می باشد.}
منم دیدم مثه اینکه اوضاع اینجا خیلی خفنه بی خیال دزدی و بقیه ماجرا شدم
تازه ترفم دزد با انصافی بوده چونکه بجز چنتا بلیط اتوبوس و گواهینامه رانندگی { البته کپیش رو } چیز دیگه ی نه بورده و بقیه گذاشته سر جاش.
مجتبی جان خودتو ناراحت نکن . داری تو کشوری زندگی میکنی که ...
نترس عزیزم من نمیزارم اینجا غریب کش بشی
سییییییییییلام
به قول خوزستانیها دمت گرم
خوب گفتی
سر کلاس آمار بهنود یادته ( بردن کپسول آتش نشانی از جلوی کلاس)
سر کلاس آمار بابادی ( استاد رو بردن هی هی استاد خانم بید هی هی کاشکی آقا بید هی هی )
یر کلاس شبکه ( ادا دراوردن بچه ها و استادا )
تو سلف رفتنا ( هر ۱۰ نفر با یه غذا )
و ...
هی روزگار ... چه کردی با ما ...
هی ایمان جان ازت خیلی دلگیرم اسم همه رو گذاشتی غیر از کلاغ جونت...
حداقل نظرمو تایید کن.
سلام ایمان جان
دلم خیلی برات تنگ شده
خیلی با حال نوشتی
این آدرس سایت جدید منه
امیدوارم که موفق باشی
خداحافظ
اسمم رو یادم رفت بنویسم ( هی روزگار ... )